بسیار مهم ، اول اینجا را بخوانید

سلام

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
خواه از سخنم پند گیر خواه ملال

این وبلاگ یک در مرکز درمان جهت ترک عادت ناشایست داستانهای سکسی که متاسفانه بر مبنای روابط نامشروع و حرام و خیانت به همسر و ... توشته می شود است. در این دوره قصد بر آن است که با ذکر برخی از داستانها که بر مبنای راه حل های دینی برای رفع مشکل روابط جنسی در اسلام است، تفکرات سوء داستانهایی با مبنای حرام، و تاثیرات بسیار مخرب آن برذهن خوانندگان و تلاش برای شبیه سازی آن و در نتیجه رواج فحشا قدمی برداشته شود.

جدا خواهشمند است در صورت عدم اعتیاد به این مطالب از خواندن آن ها جدا خودداری کنید، تا خدای نکرده به لغزش نیافتید.

در مانگاه مختص بیماران است نه افراد سالم.

لطفا حتما نظاتتون را ارسال کنید، شاید خیلی سریع ایجا را جمع کنم.

با تشکر

خدایا کمکی کن این راه به حرام کشیده نشود. آمین

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

اولین و آخرین سکس من و الهام- قسمت آخر

گفتم دیگه تموم شد حالا نوبت حال کردن منه، هرکاری خواستم میتونم باهات بکنم، نه نه آآآآآآآآی ولم کن، هر چی هم می خوای جیغ برن، خوب حالا از کجا شروع کنم. نه نه آفرین نکن . نه میکنمت اون هم مثل جنده ها، ما که هیچوقت جنده نمی کنیم گناه داره، اما الان خیلی تو عروسکی اصلا از یک ممممممممممممم (سینه هاش رو می خوردم و می گفتم) جایت هم نمی گذرم. ایییییییییییییییییییییی اهههههه آههههههه دیگه یواش یواش داشت صدای شهوتش بلند می شد، اوف تا صبح هم سینه هاش را میخوردم سیر نمی شدم اما هنوز سینه خوردن اصلیم مونده بوداما برای الان سینه هاش بسم بود؛ اما نباید گذشت، هر کاری بخواهم بکنم همین الانه، باید درش بیارم از چی بدش میاد ، کس که حتما داده بود به اشکین، کاری هست عجب کونی، اوف من می تونم حتیخسکاخشک هم بکنمش که نکرده باشه؟ معمولا زن ها ز ساک زدن بدشون میاد ، اما هنوز به التماس کردن برای کیرم نرسیده بود، وای ته کس و کون بود، حالا می خواستم بهش ثابت کنم که مالکشم،نشستم روی سینه اش خواستم کیرم را که داشت منفجرمیشد بزارم لای سینه اش و بعدش آبم را بریزم توی دهنش.اما هنوز باید روش کار میکردم. دیگه کم کم داشت نرم میشد، شرتش را خواستن در پشیمون شدم، شلوارم را در آوردم و انداختم دور بعدش پیرهنم را، همینطور، فقط شرتم پام بود، کیرم 3 سانت شرتم را از بدنم جدا کرده بود داشت میترکید، میدونستم آبم سریع میاد، بهش گفتم،ای شیطون چه جوری دوست داری بکنمت، چشمش را بست و هیچی نگفت، من هم نشستم شرتم را در آوردم و با کیرم می زدم رو صورتش و می گفتم تو مال منی الان، من میکنمت سیر دل بعدش کیرم را گذاشتم روی لبش گفتم بیا بمکش، گفت خفه شو، ای من بدم میاد ولی شهوت توی چشم هاش موج میزد، من بهش گفتم ، خوب گفتم شاید دوست نداشته باشی خشکاخشک توی کونت بگذارم، گفت نه من حتی اشکین هم از کون نکردتم از فکرش کلا بیا بیرون من اصلا زیر بارش نمی رم، میدونی سه سال اشکین خودش را کشت، سریع بزن تو کسم تموم شه برم. گفتم نه آسیاب به نوبت، اول دهن بعد کون بعدش کس، دید که جدیم گفت نه نه من نمی خواهم دردم میاد، حالا خبری نیست، میخوام بگذارمش لای سینه هات، -با دودستم سینه هاش رو فشار دادم - بخند دیگه نامرد، یک امشبه ها. یه خنده کوچیک کرد، و گفت نه دهن نه کون باشه، وای وقتی میخندید چی میشد گفتم چرا اشکین جوون مونده، اما من حتما می خواستم از ککون بکنمش اما نمی خواستم دردش بیاد برایهمین باید یک جوری توی دهنش می گذاشتم، هنوز هم شورت و شلوار لیش پاش بود، حالا مونده تا به اونجا برسم، اوف چه سکس کاملی کنم امشب. گفتم سینه هات رو به هم فشار بده، می خوام بفرستمت تو ابرها، گفت آره، تو دلم گفتم یه چند دقیقه بخواب تا راه کونت را برای اشکین باز کنم، گذاشتمم لای سینه هاش و آروم فشارش دادم وسطشون، خیلی آروم کردمش تو، اووووووووووووووووووووووووووووووف، نمی دونم چی بود، اگر این سینه هاشه پس کونش چیه، وای جلو عقب کردم و میزدم آروم توی صورتش و میگفتم تو مال منی فقط، آآآآآآآآآآآآی او هم دیگه همه را فراموش کرده بود و می گفت آی آی ، اخ آخ کوچیکش خیلی حشریم می کرد وای تو کونش بگذارم چی میشه، آخرش کسش رو چه فاری کنم، بگو تو مال کی هستی، کی میکنتت، اون می گفتتند تر تند تر آآی، خیلی خوب بود کاملا اومده بود توی راه، جلو عقب جلو عقب اون هم هی چشم هاش را بسته بود و فقط چیغ ریز می زد، خیلی بدجور حشریم کرده بود فقط مهم این بود که توی راه اومده بود، دیگه داشت آبم میومد، یک لحظه دوباره چشم هاش را بست و جیغ زد من هم تا ته کردم تو حلقش و نشتم روی صورتش و دستم را گذاشتم زیر زیر سرش وهی پایین بالاش میکردم ، اون زیر هیچ کاری نمی تونست بکنه با دستهاش می خواست بلندم کنه وای زور کنی چه حالی میده، اون نمی خواست من می خواستم ، صداش اصلا مفهوم نبود اما معلوم بود که داره میاره بالا من هم هی بیشتر می کردم تو حلقش و در می آوردم،موهاش رو چنگ میزدم و توی چشم هاش زل زده بودم با شهوت تمام و فکر اومدن آبم بودم، آبم داشت می اومد، گفتم بمکش و گرنه برات بد میشه، قبول نمی کرد، من هم آروم دستم را بردم و سینه اش را محکم فشار دادم گفت آخ اما هنوز نشد، بمکش بمکش و گرنه دوباره میزارم توت، یه بار بمک مشتری میشی، بالاخره مکش زد من هم یکم بلند شدن راحت تر باشه، ای نامرد معلوم بود ساک نزده اما بالاخره شنیده بود، ی جوری دو دستی کیرم را مک میزد، که آبم اومد، من هم تا ته کردم توی حلقش و آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی آه آیییی آه آه آه ، آبم ریخت توی دهنش، اما میدونستم حرومه خوردنش پا شد بریزتش که گفتم بریزش روی سینه ات کارش دارم، با دهن بسته گفت چی؟ من هم بلندش کردم و اون هم آبش را ریخت روی سینه اش، من هم با کیرم خوب پخشش کردم روی سینه اش، کیرم لزج شده بود از منی من و آب الهام، گفت خیلی نامردی مگر قول ندادی ،گفتم نه، من که حرفی نزدم، فقط یک لبخند زدم تو خودت تفکر کردی، گفت: 20 دقیقه اینجاییم هنوز هیچ کاری نکردی، وای سریع آی بکن تو کسم، بهش گفتم، بذار سینه های رو با آبمون ماساي بدن، که راحت بتونن بزرگ شن،لازمت میشه. تو دلم گفتم خر خودتی، من از کونت بگذرم، عمرا . بهش گفتم، اجازه میفرمایید دیدم خودش سریع شلوار و شورتش را در آورد، انداختم زمین و کسش را گذاشت رو دهنم و زد تو صورت –نامرد خیلی محکم زد – گفت بخور، زود باش خفه شو و بخورش، آی آی . خیس خیس بود، معلوم بود که حسابی به حمید داده، من هم که کاری نمی تونستم بکنم، وای چه توفیق اجباری خوبی، من هم شروع کردم به گاز گرفتنش، یکی دیگه زد تو صورتم و گفت: اول زبون ، زود باش باز هم زد، تو دلم گفتم کونت را پاره کردم می فهمی، گفتم شاید برای در رفتنه از کونشه، اما حشری حشری بود هی چوچولش را می کرد تو حلقم، من هم آروم آروم دورش را زبون زدم و رفتم با زبون توش، همه آبش ریخته بئد تو دهنم، یک دفعه لرزید، فهمیدم ارضا شده، آی آییی بکن، بخور آی، با انگشت کردم تو کسش ، و خیس که شد ، کردم تو کونش، وای انگشتمتو نمی رفت، معلوم بود اشکین، نگاهش هم نکرده، ، یه دفعه با بی حالی گفت دستت رو بکش کثافت، من تا حالا به اشگین هم اجازه انگشت ندادم و انگشتم را کشید بیرون، گفتم ، منگفتم کامل، اگر نمی خوای من هم همینجا هستم، بیا، نه نه برو گم شو، -وای زور کنی، نه حرومه زور کنی – باید مخش رو میزدم، گفتم دیدی ساک زدی چه حالی داد 10 سال جوون شدی، حالا نی دونی کون چیه، خفه شو مرتیکه، - نه ، هیچ دردی نداره، من که کیرم از آب منی من و تفت نرمه نرمه، تازه آروم میگذارم، -وه چه چشم سفیده- گفتم بیا بخواب، مثاومت کرد من هم از جلو خوابوندمش شک نکنه، گفت آخه درد داره، گفتم کرم هم هست، سینه هاش رو لیس زدم ،دوبازره کیرم را گذاشتم لای سینه هاش تاخوب خوب خوب، نرم بشه، یک فکری به سرم زد، مجبور شدم ز جلو بکنمش، چه کسی شده بود، آب خودش، آب منی من و تف الهام، هنوز زبونم داشت می سوخت، آروم پاهاش را باز کردم، دیدم پاهاش را حلقه کرد دور پاهام، خوب معلوم بود حرفه ای بود،دسالش رو هم زد دور کمرم من هم برای اولین بار ازش لب پرفتم، اصلا همه چیز یادم رفت فقظ 10 دقیه لب و زبون خوردیم تا لبم سر شد دیگه، کیرم را گذاشتم لای پاش و آروم کردم تو کسش، اوف تمام بدنم یک دفعه آتیش گرفت، تا حالا همچین حسی نداشتم، یع جیغی زدم گفتم آآآآآآآآآآآآآآای سوختم چه قدر هاتی بی پدر، آای دیگه مثل موشک کردم توش پاهاش را زدم بالا و از هم بازشون کردم، یه 5 دقیقه ای میزدمش ، آخ بکن توم مال خودته تند تر تند تر،آی من هم فقط می گفتم : اآآآآآآآآآآآی و صدای نونونونونو –کشیدن هوای کس خیسش- میومد. دیگه آبم داشت میومد، آبم. ریخت من هم افتادم روش و سینه اش را یک گازی زدم که فکر کنم هنوز جاش مونده باشه و بی حس خوابیدم روش، هر دومون بی حس خوابیدیم روی هم، بی پدر می دونست وقتی کسش را بگذارم تا یک هفته نمی تونم بلند شم، کاملا ارضا شده بودم، همیشه فکر میکردم می تونم سه بار آبم را بریزم، اما فکر کونش ولم نمی کرد. هردومون خوابیدیم.من زودتر بیدار شم آروم برش گردوندم که پاشم برم، اما کونش را که دیدم و اون سوتینش که نصفش از پا تختی آویزون بود دوباره شقم کرد، گفتم چیکار کنم، اون خواب خواب بود، گشتم دنبال کرم ندیدم، اما یک زل مو دیدم، دست زدمچه نرم بود. نشستم روش و کیرم را آروم گذاشتم لای سینه هاش تا بیدار شه، چشمهاش را باز کرد آروم زدم روی لبش، یک خنده کوچیکس کرد و یک خمیازه کافی بود بکنم توش، می دونسنم آب سومم یا نمیاد با خیلی دیر میاد، یک مک اساسی زد وکیرم را در آورد، خواست بلند شه بر عکسش کردم و خوابیدم روش، و دو دستی از پشت سینه هاش را فشار دادم ، گفت به فکرت هم خطور نکنه، همیشه سینه حلال مشکلاته، من هم فقط سینه هاش رو می مالیدم و با کیرم هی روی کونش میزدم، انقدر بازی کردم که حشری شد، گفت آخ بزار توم بزتر تو کسم،پارم کن، -انگار که نه انگار اول کاری فحش میداد، الان بپرسی اشکین را هم نمی شناخت من به خاطر اشکین دارم چی میکشم!- تو گوشش گفتم، ساک زدن چه مزه ای داشت،و سینه اش را فشار دادم، فقط می گفت آآآآآآااآه، معلوم بود راضی بود، گفتم فقط اولش سخته، با شهوت می گفت نه کسم کسم کسم ، من هم ژل را زدم روی کیرم و چاهاش رواز تخت انداختم پایین، نه نه کسم بذار آی میترسم ، مامان مامان، من هم سرش را بر گردوندم ازش لب گرفتم و بردمش انداختمش روی میز آرایش جلوی آینه و رفتمشتش ، میگفتم مامان مامان نه نهمن هم آروم کیرم را برئم پشتش، یک دفعه جمعش کرد، وه همین جوریش باز نمی شه، اما حالش بیشتره، من که کیرم تا توی نافش هم میرفت،کیرم را فشار دادم، آخ مامان ، نکن نه تور... ، باز هم دستم را بردم تو سینه هاش و حشری ترش کردم گفتم قول میدم مشتری شی، بهخاطر من، دیگه هم نمی بینمت، فقط یک امشبه رو،گفت: درد نداره، گفتم حال میده، دیدی مشتری ساک زدن شدی، و سرش را آروم بروم تا سوراخش و یه شار دادم، اصلا تو نمی رفت، وای الان جرش بدم با جیغش سقف میاد رو سرمون سرش را با فشار وزنم و بدنم کروم توش و آآآآآآآآآآآآآآی مامان نه نه غلط کردم، نیم سانت یگه کردم توش،آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی سرک کامل رفت توش و سینه هاش را تاتونستم فشار داده، اوففففففففففف ، اوفففففف یکیک نگه داشتم دردشعادی شه براش که وقتی می خواهم پمپ بزنم، دوباره نوار ضبطش رو شن شه، صداش آروم ترشد، سینه هاش را و کردم؛ توی اینه بهش چشمک زدم، یک خنده شیطونی کرد، من هم کمرش را دو دستس گرفتم و با تمام وجود و سرعت جلو عقب کردم، یکی از من می خورد یکی از شیشه میز ارایش، یگه خوشش اومده بود، آآآآآآآآآآآآآآآی آآآآآآآآی سریع تر بیپدر، من هم که دیگه روم باز باز باز بود، الهام کونی دیدی جرت دادم،وای عجب کونی من هم چرده پشتت را زدم، اشکین بیا که راهت رو باز کردم آآآآآآآی اوههفففف آبم داره میاد، آی گفت نریری توش نه من هم سریع نگر داشتم از پشت انداختمش رو تخت و پریدم روش و دوباره مردم تو مونش و جییییییییییییغ زود و گفتم جرت دادم، آبم هم هرجا بخوام میریزم،و سینه هاش را گرفتم، یکیشون را ول کردم و اتپنگشت وسطم را کردم توی دهنش خیلی قشنگ می خوردش من هم سینه هاش را می مالید، تشک نرم و سینه نرم و کون نرم وانگشت و کیر توی دهن و کس الهام من هم توی فضا بودم داشت آبم میومد که دودستی انقدر سینه هاش را فشار داده که جای ناخن هام سیاه شدن و بی حس افتادم روش و آبمرا خالی کردم توی کونش، بعدش افتادم رو تخت.خوب اموریت من تموم شده بود میتونستن بعد از طلاق با هم برن زندگی کنن تازه من هم کون و ساک را هم برای اشکین راه انداخته بودم، بهش گفتم:حتما به اشکین هم بدی ها، با خنده ای تمسخر آمیز گفت حتما. رفتیمم غسل کرردیم و یه مکاساسی مهمونم کرد.بعدش خودمون دوتایی رفتیم محضر و طلاق گرفتیم، و من دیگه اشکین و الهام را ندیدم و خیلی خوب شد دیگه چشمم تو چشم اشکین نیافتاد. الان حتما داره کون الهام میذاره و من را دعا میکنه، یا اشکین خوابیده و الهام داره براش ساک میزنه، ....

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

اولین و آخرین سکس من و الهام- قسمت دوم

میدونستم که قفل همه زن ها سینه هاشون است.رفتم کنار الهام با لباس کامل بود. می دو نستم مقاومت میکنه. بهش گفتم کامل کامل کامل و گرنه من بیرون نمی رم. گفت نه نه نمی خوام اشکین. گفتم اسم مرد غریبه را نیار تو زن منی فهمیدی یا حبست کنم تو خونه. باید می فهمید که چی واقعا هم زن من بود و اشکین یک غریبه است. بدون هیچ حرفی چادرش را کنار زدم، و دکمه های مانتوش را باز کردم وای، اه زیرش پیرهن بود. نه نه ول کن نه انگشت وسطم را کردن توی دهنش گقتم فعلا این را بمک تا بعد، عمرا الان ساک میزد، اما گازش گرفت گفت خفه شو مرتیکه، ا.ف چقدر با حال من باید زور کنش کنم. هیچ چیز نگفتم. فقط از روی سوتین قرمز رنگش شروع کردم به مالید سینه هاش، نکن نکن آی نامرد، اوف چه حالی می داد. آییییییییییییییییییییییی نهههههههههههههههه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه، هنوز داشت مقاومت میکرد، صدای گریه اشکین میومد. اما میدونستم بالاخره تا اخر کار راحت میریزم توش ، داد زدم اووووووووووووووف، عجب تیکه ای هستی ، اما هنوز من دستم به بدنش هم نخورده بود، دیگه وقتش بود، نه، نه، مرتیکه حیز ول کن، ساکت میخواهم زنم را بکنم آبم را من توی تمام سوراخات میریزم. نه آفرین. عجب ناله هایی می کرد؛ عجب استیلی، عجب برفی، ...خوب دیگه ناله هاش با شهوت ترکیب داشت میشد، در گوشش آروم گفتم ،خییییییییییییییییلی دوست دارم، عشق با سکس عجب مزه ای میده. یه جیغی زد بلند شد که بره من هم از خدا خواسته سریع چادر و مانتوش را در آوردم و انداختمش روی تخت و سوتینش را باز کردم و سینه هاش را فقط گاز میزدم تا حشری شه،من دیگه رفته بودم . اشکین، نه نه نامرد آآآآآآآآآآآآآی آآآآآآآآآآآآآای نهههههههههههههههههعجب سینه هایی بود،چیکارشون میشد کرد ، من اولش شروع کردم یک انگشت زدم نوکش رفت پایین و پرید بالا و گفتم اوف ، چی ساخته اشین، دمش گرم، حالا بگذار من آبم را بریزم توت ببین پی میشه. خفه شو مرتیکه من پشیمون شدم . همیشه از این صحنه ها خوشم میومد، نشستم روش تا نتونه تکون بخوره.هنوز هم لباس هام تنم بود، دوست داشتم اون درشون بیاره، اما هنوز خیلی زود بود، شروع کردم به لیس زیر سینه اش، نمی دونید چی می کشیدم،وایسا وایسا وایسا هنوز زوده، الکی الکی داشت آبم میومدهنوز نه کسش را دیده بودم نه کونش رو فقط رو سینه هاش بودم سر صبر لیس زدم و اون هم با نه نه خیلی بیشتر تحریکم می کرد، گفتم نه های اصلیت مونده، هنوز که جرت ندادم.سینه هاش رو بردم توی دهنم وشروع کردم به لیسیدن و خوردن، مثل بستنی قیفی باهاش بازی می کردم، دیگه کم کم آییییییییییییییییییییییی داشت می شد، باید اشکین را دک می کردم، بهش گفتم برو داد میزد نه نه نامرد، خودم خفت می کنم، خوبه لا اقل خونشون ویلایی بود صدا جایی نمی رفت، اما تا اشکین بود الهام نمی تونست درست حال بده، تازه الهام داشت میومد رو حال نمی تونستم فاصله بندازم، رفتم پشت در گفتمش یا میری یا من زنم را طلاق نمی دم، هر روزی هم سه با میکنمش تا بفهمی، میدونست من کله خرم، من هم باید امروز تمام کارهام را باهاش میکردم، نمیشد که یه بار حلال توی عمرم می تونستم با دل سیر الهام را بکنم ، دیگه حتی فکرش را هم نمی تونستم بنکم. با هر بد بختی ای بود ، خواستمم ردش کنم، دیدم هنوز حرف هام تموم نشده انقدر بهش فشار اومد که رفت، چه جالب فکر نمی کردم انقدر راحت بره، اما بهتر وگرنه روانی می شد، یادم باشه هیچوقت زنم را سه طلاقه نکنم ، اون هم وقتی اینجوری برای هم میمیرن، اوف سر خر نداریم دیگه، بدون هیج صحبتی رفتم سراغ ادامه سینه هاش و خوردم ،- حالا میدونم که این مزد این بود که به هیچ دختری و زن های مردمن گاه چپ نکردم.خوب دیگه اولیش تنبیه شده بود، مونده بود این یکی که هم حال کنم هم تنبیه اش کنم. باید تست میکردم ببینم از چه کاری توی سکس بدش میاد مجبورش کنم، تا یاد نگیره از عشقش بگذره (و هم من هم یک سکس حلال با زنم داشته باشم)

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

اولین و آخرین سکس من و الهام- قسمت اول

اگر دوست دارید این داستان را بخوانید دیگر نباید داستانهای ذیگر را بخوانید و اگر این داستان مخربتر از سایرین خواهد بود.
--------------

الهام و اشکین سه سال بود که با هم عروسی کرده بودند و اشکین کاملا الهام را می پرستید، هیچوقت نمی خواست حتی یک آخ کوچیک بگه. البته حق هم داشت، اون الهامی که همه از رفتار و متانتش زبونزد خاص و عام بود و هیچ وصفی هم در مورد هیکل و چهرش کسی نمی تونست بده. اون ابرو های کمونی و پوست سفیییییییید، و هیکل مادیانیش اما هیچکس کوچکترین فکری در موردش نمی تونست بکنه، چون همه عقایدش رو می دونستن، وفاداریش به اشکین از روی اعتقاداتش بود بیشتر از عشق. همه چیزخوب پیش می رفت تا اینکه بابای اشکان سر یک بحث غیر منطقی در مورد الهام با اشکین درگیر شد و گفت که باید الهام را طلاق بدی و من هم همه مهریش را میدم. اشکین زیر بار نرفت و گفت که برای همیشه از اونجا میره ، پدرش هم گفت که حتما عاقش می کنه. الهام که این بحث را فهمید ، به اشکان گفت فقط طلاق. چون نمی خواست، که اشکین عاق بشه، اما اشکین زیر بار نرفت، این مباحث چند ماهی طول کشید تا الهام به طورت رسمی تقاضای طلاق داد و با پیگیری های کامل و فشار خانواده از هم جدا شدن، اما نگاه هاشون کاملا چیز دیگه ای میگفت. همه می دونستن که اون ها بعد از پدرش حتما با هم دوباره زندگی می کنن. اما فارغ از این مساله که طبق خواسته پدر اشکین سه طلاقه شده بود و اون ها اطلا توی اون روز متوجه نبودن و فقط امضا کرده بودن.

زیاد نگذشت و پدر به ظاهر مذهبی اشکین، در پروتز تهران مشهد کشته شد تا همه بگن خوش به سعادتش اما اونهایی که داستان را می دونستن، فهمیدن که آه عروس بی گناهش دامنش رو گرفته. چهلمین روز پدرش هم گذشت و اشکان دوباره دنبال الهام رفت، الهام و اشکین هم توی این یکساله به هیچ چیز و هیچکس رو نشون ندادن. و قرار شد که با هم عروسی کنن. بی سرو صدا.

ساعت 6 عصر بود ، دیدم تلفنم داره زنگ می خوره اشکین بود، سلام بهزاد – سلام فردا باید به عنوان شاهد بیای محضر و ....

فردا توی محضر من و الهام و اشکین بودیم گفتم بقیه شاهد ها ، گفت خود محضر دار میاره

آقا لطف کنید صیغه را جاری کنید. محضر دار : مدارک، بفرما ، شما قبلا هسر ایشون بودید الهام: بله،

با اون عینک های درشتش داشت مدارک را زیر و رو می کرد. سرش را تکون داد و گفت باید جریمه شید، خیلی هم سنگین، اشکین: باشه هر چی باشه میدیم. محضر دار خیلی تاراحت شد. چون چشم هاشون مشخص بود.نگاه الهام و اشکین قلب همه را به درد آورده بود.

ادامه داد: متاسفانه شما سه طلاقه شدید و نمی تونید الان با هم عروسی کنید. انگار تمام دنیا روی سرشون خراب شد هر دو به گریه افتادن،اشکین با گریه می گفت : یعنی چی، گوش دادن حرف پدر نتیجه اش اینه و ....

ببین پسرم در هر حال طبق قانون، آقا لطف کنید 5 دقیقه بیرون باشید. من بیرون رفتم و نفهمیدم چی شد و چرا؟

بعدش هردو اومدن بیرون تا حالا به این داغونی ندیده بودمشون. همه رفتیم. رفتم توی رساله دنبال حکم. نوشته بود پس از سه طلاق باید زن دوباره عقد کنه و حتما دخول صورت بگیره

یعنی باید یکی تا ته بزاره تو کس الهام و بعد طلاقش بده. میدونستم سرشون بره رو رساله حرف نمی زنن. یعنی چی میشه؟ نه الهام کسیه که به کس دیگه بده و نه اشکین میتونه تحمل کنه. این هم نتیجه حماقتشون به نام عشق.

خلاصه گذشت و همه چی را فراموش کردم اما اشکین خورد شده بود. من هم چیزی نگفتم.

کاملا مینونید حدص بزنید پیشد فقط من خبر داشتم و مجبور شدن من را انتخاب کنن. من نمی تونم بعضی حرف ها را بزنم که چطوری به من گفتن؛

خلاصه من توی کار انجام شده قررا گرفتم، اشکین تلفن زد گفت دارم میام دنبالت. از تلفن اشکین به من تا عقد من و الهام فقط 3 ساعت طول کشید،الهام کاملا مخالف بود، توی محضر قبول نمرد اما با اشکین رفتن بیرون و اومدن ، اشکین گفت ، چشم هات بسته، فقط تا سرش و طلاق، گفت من هم می یستم پشت در.

الهام به دوز بله گفت و رفتیم خونه. گفتم زنمه توی اتاق خواب در هم قفل ، ببین این قانون برای تنیه شدنته، پس باید تنییه شی و گر نه من زنم را طلاق نمی دم. اشکین گفت خیلی نامردی الهام هم داشت میرفت بیرون.

الهام را از پشت گرفتم و سینه اش رو از دوی چادرش فشار دادم و کیرم را چسبوندم وروی کونش ، هی می گقت نه نه اشکین، اشکین نه.خیلی دلم برای هر دو شون می سوخت کاش می شدکاری کرد ، اما الان الهام زن من بود و می تونستم حلال حلال هر کاری باهاش بکنم. بردمش توی اتاق خواب و در را قفل کردم. صندلی را هم گذاشتم پشت در. کمد را هم گذاشتم جلوش.وای جدا تا حالا فکر نکرده بودم ، الهام عجب چیزیه، جدا توی زنایی که دیدیه بئدم خیلی تک بود. خودش ته سرخ وسفید بود، الان هم که ترسیده بود چی شده بود. قطعا هم پا نمی داد.خیلی جالب بوئ من می تونستم زن (سابق و بعدی) دوستم را بکنم. ا.ن هم زور کن، هر جوری که دلم بخواهد، شوهرش هم پشت در و با صدای ما و هر جیغ الهام 10 سال از عمرش کم میشد. اما اگر می خواست تاآخر عمر بتونه توی این اتاق جای من روی الهام بخوابه، باید تحمل می کرد. الهام هم با اون نگاه ملتمسش ونه نه نه نیا تورو ... .

خوب، از کجا شروع کنم. این حرف توی دلم گفتم.هنوز خانمم چادر و مقنعش روی سرش بود همون جوری تیکه و تو دل برو. خیلی خوبه ها هر دو مون میدونستیم که بالاخره باید من تا ته بگذارم توی کس الهام. اما فرقش این بود که الهام نمی خواست بگذاره من کارهای دیگه بکنم. اما زنم بود و حلال حلال . اوف عجب کونی.

ادامه دارد. نظر بدهید تا ادامه بدهم

شروع ، چرا؟ برای چه کسانی؟

سلام

این وبلاگ یک در مرکز درمان جهت ترک عادت ناشایست داستانهای سکسی که متاسفانه بر مبنای روابط نامشروع و حرام و خیانت به همسر و ... توشته می شود است. در این دوره قصد بر آن است که با ذکر برخی از داستانها که بر مبنای راه حل های دینی برای رفع مشکل روابط جنسی در اسلام است، تفکرات سوء داستانهایی با مبنای حرام، و تاثیرات بسیار مخرب آن برذهن خوانندگان و تلاش برای شبیه سازی آن و در نتیجه رواج فحشا قدمی برداشته شود.

جدا خواهشمند است در صورت عدم اعتیاد به این مطالب از خواندن آن ها خودداری کنید، تا خدای نکرده به لغزش نیافتید.

در مانگاه مختص بیماران است نه افراد سالم.

با تشکر

خدایا کمکی کن این راه به حرام کشیده نشود. آمین